به گزارش راهبرد معاصر؛ یکی از روزهای دی ماه امسال، راننده خودرویی در حال عبور از منطقه خلوتی واقع در جنوب غرب پایتخت بود که چشمش به پیکر نیمه جان مردی جوان افتاد. دست و پای او با طنابی بسته شده بود و هرچند در نگاه اول به نظر میرسید مرد جوان جان باخته است، اما وقتی راننده خودرو از ماشینش پیاده شد و بالای سر مرد نیمه جان، متوجه شد که او زنده است و نبضش میزند. وی فورا با اورژانس تماس گرفت و مرد دست و پا بسته که آثار کبودی و جراحت روی بدنش وجود داشت، برای درمان به بیمارستان انتقال یافت.
گروگانگیری ۴ ساعته
مرد مصدوم تحت درمان قرار گرفت و پس از چند ساعت چشمانش را باز کرد و به هوش آمد. وی در ابتدا وانمود که دچار شوک شده و چیزی به خاطرش نمیآید، اما کمی بعد عنوان کرد که افرادی، وی را ربوده و شکنجه اش داده اند. این مرد پس از آنکه از بیمارستان مرخص شد، قدم در دادسرای جنایی تهران گذاشت تا جزییات ۴ ساعت گروگانگیری و شکنجه را شرح بدهد.
وی توضیح داد: برای رفتن به محل کارم از خانه خارج شدم، اما هنوز مسافتی طی نکرده بودم که سرنشین دو خودرویی سد راهم شدند. در ماشینها باز شد و ۴ نفر از ماشین پیاده شدند. آنها مسلح بودند و با تهدید، مرا سوار بر خودروی خود کردند. سپس دست و پایم را با طنابی بستند و به دهانم چسب زدند. آنها سرم را زیر ماشین بردند و حرکت کردند به سمت یکی از منطقههای تهران. وی ادامه داد: آدم ربایان که جمعا ۶ نفر بودند مرا به خانهای قدیمی بردند و دستانم را به صندلی بستند. سپس به جانم افتادند و تا حد مرگ کتکم زدند به طوری که از شدت ضرب و شتم و ضربهای که به سرم وارد شده بود، از هوش رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم روی تخت بیمارستان بودم. شاکی گفت: نمیدانم انگیزه آدم ربایان از ربودن و شکنجه من چه بود و هرچند صورت هایشان را پوشانده بودند، اما صدای یکی از آنها را شناختم. او همسایه ما بود که در محله قبلی ما زندگی میکرد و من هیچ خصومتی با وی نداشتم.
استخدام کارآگاه خصوصی
با ثبت این شکایت، پروندهای تشکیل شد و گروهی از ماموران اداره آگاهی تهران زیر نظر قاضی حسین گودرزی بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی، تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. در نخستین گام مرد آشنایی که همسایه شاکی بود، تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد. وی پس از دستگیری، به آدم ربایی و شکنجه شاکی اعتراف کرد و به طرح شکایت از وی پرداخت.
این مرد درباره انگیزه اش گفت: مجید شاکی پرونده تا همین چند ماه پیش در محله ما زندگی میکرد. یک روز پسر ۱۲ ساله ام درحالیکه اشک میریخت و مضطرب بود به خانه آمد. وقتی علت احوالش را جویا شدم، حرفی نزد. میگفت در مدرسه با دوستانش درگیر شده و کتک خورده است. چند روزی گذشت، اما پسرم حالش خوب نمیشد. یک شب وقتی با او صحبت کردم، حقایق تکان دهندهای را برایم فاش کرد. وی گفت که مجید مرد همسایه، به بهانه نشان دادن یک بازی کامپیوتری، وی را به خانه اش کشانده و بعد وی را تسلیم نیتهای شیطانی خود کرده است. وقتی این موضوع را شنیدم، به شدت عصبانی شدم و شبانه به سراغ مجید رفتم، اما او خانه اش را خالی کرده و از محل رفته بود. از همان لحظه تصمیم گرفتم هرطور شده مجید را پیدا کنم و از او انتقام بگیرم. جست و جوهایم را برای یافتن مجید شروع کردم و حتی به پیشنهاد دوستانم، یک کارآگاه خصوصی استخدام کردم. در نهایت تلاشم نتیجه داد و به شناسایی محل سکونت مجید منجر شد.
انتقام
متهم درباره جزییات نقشه گروگانگیری گفت: وقتی مجید را پیدا کردم، با دوستانم و بستگانم به سراغ وی رفتیم. با تهدید او را ربودیم و چند ساعتی کتکش زدیم، اما فکرش را نمیکردیم که شکایت کند. چون الان پای خودش گیر خواهد شد. ما برای انتقام، این نقشه را اجرا کردیم و بعد از اینکه او از هوش رفت، دست و پایش را با طناب بستیم و در یک خیابان خلوت رهایش کردیم.
با اعتراف این فرد آدم ربا، همدستان وی نیز دستگیر شدند. از سوی دیگر پسر ۱۲ ساله وی به دادسرا احضار شد و گفت مجید مرد همسایه به بهانه نشان دادن بازی کامپیوتری، وی را ربوده و او را تسلیم نیتهای شیطانی خود را کرده است.
با شکایت پسر ۱۲ ساله، پرونده اتهامی جدیدی تشکیل شد. اینبار شاکی پرونده نیز تبدیل به متهم شده و دستور بازداشت وی صادر شد. این مرد منکر تجاوز شد و درباره ادعای پسر ۱۲ ساله گفت: پسر بچه ۱۲ ساله، پشت سر من در محل بدگویی کرده بود و من روز حادثه او را صدا زدم تا وی را تنبیه کنم. وی ادامه داد: من آن روز، پسربچه را پشت درخت بردم و چند سیلی در گوشش زدم، اما او دروغ میگوید و با داستان خیالی اش میخواهد مرا به دردسربیندازد. شاید تصور میکند با این کار حکم پدرش سبکتر میشود!
این مرد که شاکی پرونده بود، حالا تبدیل به مجرم شده و تحقیقات در این دو پرونده ادامه دارد. / همشهری